جستجو
Close this search box.

بهار سال 81 بود، اوایل خدمت من در دانشگاه علوم پزشکی تهران که به عنوان تکنسین نوار قلب در بخش CCU بیمارستان امام کار می کردم، همزمان کارشناسی ارشد هم می خوندم. یک روز صبح اول وقت وارد بخش شدم هنوز بعضی از پرسنل از جمله کارگر بخش نیامده بودند. یادمه یک آقای مسن و بسیار متین و موقر و خوش صحبت درست روی تختی که روبروی استیشن پرستاری بود بستری بودند، خیلی با روحیه بودند و من ارادت خاصی بهشون داشتم (خدا رو شکر همیشه ارتباطم با همه مریضها خیلی خوب بود). اون روز تا نگاهم به ایشون افتاد احساس کردم مشکلی دارند و به اصطلاح معذبند، نزدیک شدم و پرسیدم چیزی لازم دارید؟ با شرمساری گفتن لگن احتیاج دارن و اورژانسی هم هست. با این که این موضوع به هیچ وجه در وظیفه شغلی من نبود و در بیمارستانها و مخصوصا بخشهای تخصصی معمولا همه فقط در چارچوب شرح وظیفه خودشون کار می کنند اما طاقت نیاوردم و بلافاصله رفتم براشون لگن اوردم، از اون لگنهای استیل سرد و سخت که فکر نشستن روش هم چندش آوره. به سختی لگن را زیرشون گذاشتم (چون سنگین بودند) و کمک کردم در موقعیت مناسب قرار بگیرند، پرده های دور تخت را هم کشیدم و تنهاشون گذاشتم. از این که تونسته بودم مشکلی را حل کنم خوشحال بودم، غافل از این که مشکل بزرگتری پیش رو است! چند دقیقه بعد کارشون تموم شد و حالا یک نفر باید لگن پر را از زیر ایشون برمی داشت و تمییزشون می کرد، اون هم خیلی سریع چون یک لگن پر محیط را برای همه غیرقابل تحمل می کنه. همینطور مونده بودم که چکار کنم! راستش انجام این کار اصلا برام آسون نبود. خوشبختانه بلافاصله کارگر بخش مثل فرشته نجات از راه رسید و مشکل حل شد. تازه اون موقع فهمیدم کار نیروهای خدمات در دادن لگن به بیمار، خالی کردن و شستن لگن و از همه مهمتر نظافت بیمار بعد از قضای حاجت چقدر سخته و علاوه بر دشواری فیزیکی و مشمئز کننده بودن کار چندان ساده ای هم نیست و اصطلاحا قلق داره؛ از اون روز به بعد احترامی که برای همکاران خدمکارم قائل بودم دو برابر شد. بعد از این جریان اون آقا دیگه هیچ وقت مثل سابق نبود حد اقل تا وقتی که توی بخش ما بودند خیلی کم حرف و بی صدا شدن، انگار خجالت می کشیدند.
این موضوع گذشت و کم کم فراموشم شد تا حدود پنج سال پیش که تصادفا شاهد اتفاق مشابه بودم و کل جریان بعد از حدود بیست سال دوباره برام تداعی شد و خیلی من را به فکر فرو برد که چرا باید بیمار بابت یک موضوع طبیعی خجالت بکشه. اولش فکر کردم حتما تا حالا یکی مشکل را حل کرده و تقریبا مطمئن بودم که در کشورهای صنعتی روی این موضوع کار شده و راه حلی براش وجود داره. از همکارهای پرستاری که تجربه کار در خارج از کشور داشتند جویا شدم اظهار بی اطلاعی کردند. شروع کردم به جستجو، اون هم یه جستجوی مفصل و گسترده. چون حالا دیگه سالها بود که رییس کتابخانه بیمارستان بودم و به منابع معتبری دسترسی داشتم، ولی هر چه بیشتر گشتم کمتر پیدا کردم، همه جا همین وضع بود. دیدم نخیر کار موثر و مفیدی انجام نشده و از زمانی که مدارک و مستنداتی در حوزه پزشکی در دست هست یعنی از قرون وسطی اوضاع همین بوده! با این تفاوت که لگنهای امروزی از حالت گلدانی به ظرفی با ارتفاع کمتر تغییر شکل داده و کمی پهن تر شده و جنس آنها هم بجای سفال و برنج و چوب از استیل و پلاستیکه و تغییر دیگری نکرده!
باورم نمی شد که علی رغم این همه پپیشرفتهای شگفت انگیز علمی و صنعتی در حوزه تجهیزات پزشکی تا حالا هیچ فکری برای همچین مشکل رایجی که هر روز بسیاری از مردم در سراسر دنیا باهاش دست به گریبان هستند نشده باشه. از همه اینها گذشته مساله شستشو با آب بعد از دفع علاوه بر مسلمانان برای اقوام پرجمعیت شرق آسیا هم اهمیت فراوانی داره، یعنی حدود نصف جمعیت کره زمین!
خب این که یک نفر برای انجام ابتدایی ترین کارهای شخصیش به دیگران وابسته باشه به خودی خود خیلی ناراحت کننده است، ولی این موضوع در مورد دستشویی کردن و از اون بدتر نظافت بعدش خیلی سخت تره، چون روش رایج، پاک کردن نواحی آلوده با دستمال توالته. مریض خجالت می کشه و به حریم خصوصیش تعرض می شه. ضمنا این کار یکی از شاق ترین خدمات مراقبتیه چون علاوه بر دشواری و خطر آلودگی، ناخوشایند و مشمئز کننده است و عزت نفس بیمار و پرستار خدشه دار می شه، مخصوصا در فرهنگ مشرق زمین! کسانی که با بیماران و سالمندان کار می کنند می دانند که خیلی مواقع این عزیزان در خوردن و آشامیدن امساک می کنند تا کمتر نیاز به لگن داشته باشند و خود این مطلب منجر به سوء تغذیه و دهیراته شدن یا همون کم آبی می شه. از طرفی چون دسترسی به نواحی آلوده سخته معمولا نظافت درستی انجام نمی شه و مقداری مواد دفعی روی پوست و لباس و بستر بیمار باقی می مونه و مجموع اینها به علاوه فشار فیزیکی خود لگن زمینه ساز ابتلا به زخم بستر می شه. زخم بستر یک معضل جدی و یک کابوس واقعی برای بیماران مزمن بستری و کادر درمانه و متاسفانه خیلی هم شایعه و درمانش یک فرآیند طولانی، سخت، پرهزینه و کم اثره. ضمن این که درد و رنج زیادی به بیمار تحمیل می کنه و می تونه منجر به عوارض بسیار جدی و خطرناک و حتی مرگ بشه.
دیگه شکی نداشتم که لگنهای رایج فعلی نه تنها نا کارآمد بلکه خطرناکند چون در مهمترین عوامل خطر ابتلا به زخم بستر یعنی فشار فیزیکی، سایش و اختلال در گردش خون موضعی، ضعف بهداشت فردی و محیطی بیمار و همچنین سوء تغذیه و کم آبی، به طور مستقیم یا غیر مستقیم دخیل هستند! نمی تونستم از فکرش خارج بشم، یه حسی بهم می گفت کار خودته.
شروع کردم به عارضه یابی مشکل و خیلی زود متوجه شدم که گیر کار کجاست. طراحی غلط و قوانین قدیمی! طراحی اغلب لگنها بر می گرده به حدود صد سال پیش! جوری طراحی شدند که نه برای بیمار راحتند و نه برای پرستار. لگنهای فلزی سنگن، سرد و سخت هستند و لگنهای پلاستیکی بخاطر لبه های برگشته به سمت داخل و گیر کردن فضولات به دشواری خالی و شستن میشوند و بو میگیرند. جدیدا هم لگنهای کاغذی آمدند که نه راحتند و نه مقرون به صرفه چون هم یک بار مصرفند و هم نیاز به دستگاه امحا مخصوص دارند. در هر سه نوع لگن محل نشستن خیلی باریکه و فشار فیزیکی زیادی به پوست حساس و عضلات تحلیل رفته ناحیه خاجی و کمر بیمار وارد می کنند و فاقد دستگیره کاربردی هستند. نوآوریهای موثری هم نشده که مشکل همچنان پا برجا است!
مشکل دوم اینه که عملا هیچ نظارتی بر تولید لگنهای بهداشتی نمی شه چون طبق قوانین فعلی وسیله پزشکی محسوب نمی شن پس تعجبی هم نداره که شاهد تولید بی کیفیت و استفاده از مواد اولیه نا مرغوب و اغلب بازیافتی هستیم (بگذریم که لگن استیل دست دوم از پاکستان وارد می شه!).
بلافاصله دست به کار شدم! اول مشکلات گزارش شده توسط بیماران و پرستاران از کشورهای مختلف را مطالعه کردم، بعد استانداردهای موجود در این زمینه. تقریبا تمام لگنهای بازار ایران و خارج را به دقت بررسی و نقاط ضعف هر کدوم را مشخص کردم. نتیجه شد یک چک لیست مفصل از مشکلاتی که باید تک به تک حل می شدن.
هدف مشخص شد: یک محصول کارآمد که ایمنی و راحتی بیمار و پرستار را همزمان تامین کنه و به فکر کرامت انسانی آنها باشه؛ حمل، تخلیه و شستن و ضدعفونی کردنش آسون باشه. سبک باشه و اندازش هم بزرگ نباشه و از همه مهم تر این که بتونه بدون دخالت دست بیمار را با آب کافی شستشو بده، البته با قیمتی مناسب!
از طراحی یه چیزایی می دونستم و تنها یی شروع کردم و شالوده اولیه طرح دراومد ولی دیدم کار کند پیش می ره. با چندین طراح مختلف کار کردم تا بالاخره یک تیم درست و درمون شکل گرفت و مرحله طراحی و آزمون و خطا شروع شد و طی بیش از 52 ماه کار بی وقفه دهها طرح، مدل و پروتوتایپ ساخته شد تا اینکه به محصول نهایی رسیدیم و در این مسیر امکانات بیشتری هم به آن اضافه کردیم.
حاصل چند سال تلاش مستمر شد یک لگن که بسیار ایمن تر و راحتتر از لگنهای رایجه چون نشیمنش سه برابر پهن تره و طبق اصول ارگونومی و سازگار با آناتومی و شرایط فیزیکی خاص افراد سالمند و بیماران مزن طراحی شده، قابلیت اتصال به خوشور قابل حملی داره که نواحی خصوصی بیمار را با آب کافی و بدون دخالت دست شستشو می ده؛ هیچ نقطه گیر یا سطوح غیر قابل دسترسی نداره حمل و کارکرن باهاش خیلی راحته چون کلا فرآیند تخلیه، شستن و ضد عفونی در آن حذف شده و تقریبا به اندازه لگنهای معمولیه، وزنش کمتر از یک کیلو است و دستگیره و چنگه های بزرگ و کارآمد داره. بسیار با دوامه و قیمتش واقعا مقرون به صرفه است، با یک طراحی زیبا و با دوام که ساده و بدون نیاز به نصب و آموزش باشه. تازه علاوه بر بیماران بستری و سالمندان، مادران تازه زایمان کرده یا افراد مبتلا به شقاق هم می تونن بجای نشستن در تشت حاوی بتادین از این لگن و خودشور استفاده کنند. در نسلهای بعدی به پوشش شرمگاهی، ماساژور و گرمکن جهت افزایش گردش خون در ناحیه کفل و نانو پوششی که نه تنها بو نمی گیره بلکه آروماتیک یا خوشبو است هم مجهز می شه.
و بالاخره نتیجه 5 سال تلاش محصولی شد که هیچ مشابهی در داخل و خارج نداره، ثبت طرح صنعتی و ثبت اختراع ایران و ثبت PCT (اصطلاحا ثبت بین المللی) شده، نقشه فنی، پروتوتایپ و حداقل محصول قابل قبول (MVP) داره و در مسیر تولید انبوهه. دانشکده های پرستاری، توانبخشی و بهداشت دانشکاه های علوم پزشکی تهران و ایران برای محصول ما کدهای اخلاق (IRCT) جداگانه برای کارآزمایی بالینی صادر کرده اند (کارآزمایی دانشکده های بهداشت دانشگاه های علوم پزشکی تهران و ایران به طور مشترک و با موفقیت انجام شده) و اولین وسیله پزشکی است که بخاطر ایجاد امکان طهارت شرعی در حال اخذ نشان حلال و طاهر از مرکز تحقیقات حلال وزارت بهداشت و قرار گرفتن تحت پوشش بیمه بخاطر پیش گیری از زخم بستر و تسهیل کار پرستاری است. شکی نداشتم که این وسیله زندگی خیلی ها را متحول می کنه، عزیزانی که دیگه از یاد رفته نیستند، برای همین اسم محصول را زینو گذاشتیم و به این ترتیب زینو متولد شد، زینو به معنی زندگی.
آنهایی که دستی بر آتش دارند می دانند که اغلب ایده ها در حد ایده باقی می مانند و تعداد انگشت شماری شانس تبدیل شدن به یک اختراع را پیدا می کنند و از بین اختراعات ثبت شده نیز تعداد بسیار کمتری تبدیل به یک محصول واقعی می شوند (حدود 3 در هزار!)، ولی در این مسیر طولانی و سخت من هدفم ثبت یک اختراع نبود، هدف من تبدیل آخرین اختراعم به محصولی کاربردی بود که بتواند در عمل کیفیت زندگی بیماران و سالمندان بسترگرا را بهتر و کار نیروهای درمان را تسهیل و در عین حال به کاهش هزینه های مراقبتی نیز کمک کند.